کد مطلب:28034 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

اعتراض امام به نتیجه اجتماع سقیفه












969. امام علی علیه السلام - در خطبه ای كه از امر خلافت شِكوه می كند -:هان! به خدا سوگند، فلان شخص، جامه خلافت به تن كرد و می دانست كه من، محور گردش آسیاب خلافتم. سیلاب از ستیغ بلندم ریزان است و پرنده از رسیدن به قلّه ام ناتوان. پس، دامن از خلافت بر كشیدم و پهلو از آن پیچیدم و نیك اندیشیدم كه یا بی یاور بستیزم و یا بر این تیرگی و ظلمت، شكیب ورزم؛ ظلمتی كه در آن، بزرگ سالانْ فرتوت و خردسالانْ پیر گردند و مؤمن، تا لحظه دیدار پروردگارش، در آن به رنج و زحمت باشد. دیدم كه شكیبایی خردمندانه تر است. پس با خاری در چشم و استخوانی در گلو و با این كه میراثم را به تاراج رفته می دیدم، شكیب ورزیدم.[1].

970. امام علی علیه السلام:كسی گفت: ای پسر ابو طالب! تو بر این كار (خلافت )، حریصی! گفتم: «به خدا سوگند كه شما حریص تر هستید، با وجود آن كه از آن دورترید و من بدان مخصوص تر و نزدیك ترم. من، حقّم را می خواهم و شما، میان من و آن، جدایی می اندازید و مرا از رسیدن به آن باز می دارید». چون او را در میان حاضران، با برهان كوبیدم، در مانْد. گویی كه مبهوت شده بود و نمی دانست چه پاسخی دهد.

خدایا! من از تو در برابر قریش و هر كسی كه یاری شان می كند، كمك می خواهم؛ چرا كه آنان پیوند خویشاوندی ام را گسستند و منزلت شكوهمندم را كوچك شمردند و همگی در امر [ خلافت ]كه حقّ من است، با من ستیزه كردند و سپس گفتند:می توانی حقّت را بگیری و می توانی آن را وا نهی.[2].

971. امام علی علیه السلام - در توصیف وضعیّتش، پیش از آن كه با وی بیعت كنند -:نگریستم و دیدم كه مرا جز خاندانم (بنی هاشم )، یاوری نیست. پس دریغم آمد كه آنان را به كام مرگ بفرستم. ناچار با خارِ خلیده در چشم، دیده بر هم نهادم و با استخوانِ در گلو خزیده، شربت صبر نوشیدم و اندوه و خشم خود را فرو خوردم و بر تلخ تر از عَلْقَم[3] صبر نمودم.[4].

972. امام علی علیه السلام - در دادخواهی و شكایت از قریش -:خدایا! من از تو در برابر قریش و یاورانشان كمك می خواهم؛ چرا كه آنان پیوند خویشاوندی ام را بریدند و كارم را واژگون ساختند و همگی در حقّی كه بدان از دیگران سزاوارتر بودم، با من ستیزه كردند و گفتند: «[ ممكن است ]حق را به دست آوری و [ ممكن است] آن را از دستت بگیرند. پس یا غمگینانه صبر كن و یا از غصّه بمیر». پس نگریستم. نه یاری یافتم و نه مدافع و یاوری، جز خاندانم. دریغم آمد كه آنان را به چنگال مرگ بسپارم. ناچار با خارِ خلیده در چشم، دیده بر هم نهادم و با استخوانِ خزیده در گلو، آب دهان را فرو بردم و برای فرو خوردن خشمم، بر تلخ تر از عَلْقَم و دردناك تر از سوزش قلبِ دریده با تیغ، صبر نمودم.[5].

973. امام زین العابدین علیه السلام:هنگامی كه امیر مؤمنان - كه درودهای خداوند بر او باد - در سخت ترین وضعیّت معركه صفّین بود، مردی از بنی دودان به سوی او برخاست و گفت: چه شد كه قومتان ( قریش )، شما را از این مقام باز داشتند، در حالی كه شما با پیامبرصلی الله علیه وآله نسبتی نزدیك تر و پیوندی استوارتر و از كتاب و سنّت، فهمی بهتر داشتید؟ [ امیر مؤمنان ]گفت: «ای برادر بنی دودانی! پرسیدی و حقّ پرسش و رابطه خویشاوندی داری، اگرچه نااستوار و نسنجیده و نابجا می پرسی.[6] آن، مقامی بود كه گروهی، آزمندانه به آن چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین داور، خداست:[7].

پس، غارتی را كه در اطراف آن، فریاد و هیاهو شده است، وا گذار».

974. امام علی علیه السلام - خطاب به یكی از یارانش كه پرسید:چگونه قومتان (قریش )، شما را از این مقام باز داشتند، در حالی كه شما بدان سزاوارتر بودید؟-:ای برادر اسدی! نااستوار و نابجا می پرسی؛ امّا تو حقّ خویشاوندی و پرسیدن داری، و می خواهی بدانی، پس بدان: «از سر خودخواهی بود كه خلافت را در انحصار خود گرفتند و ما را با وجود نسبت نزدیك تر و استوارتر[ مان] به پیامبر خدا، كنار زدند. گروهی آزمندانه بدان چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و خداوند، داور است و بازگشت روز قیامت به سوی اوست:

غارت [ شترانی] را كه در اطراف آن فریاد و هیاهو شده است، واگذار.

بلكه از غارت شترانی سخن بگو كه در پی باز پس گرفتن شتران نخستین رفته بودند[8]. [9].

ر. ك:جلد ششم/بخش ششم/پیكار دوم/فصل چهارم: نبرد تبلیغاتی.









    1. نهج البلاغة:خطبه 3، معانی الأخبار:1/361، علل الشرائع:12/150، الإرشاد:287/1.
    2. نهج البلاغة:خطبه 172. نیز، ر.ك:كشف المحجّة:247.
    3. علقم، گیاهی در نهایت تلخی است.
    4. نهج البلاغة:خطبه 26، مناقب آل أبی طالب:271/1.
    5. نهج البلاغة:خطبه 217، الغارات:308/1، كشف المحجّة:248، الصراط المستقیم:43/3.
    6. ترجمه لفظ به لفظ متن، چنین بود:«تنگ مَركبت سست است و افسار را رها كرده ای». تَنگ، تسمه ای پهن است كه به كمر مَركب می بندند و بدان، بار را بر پشت چارپا محكم می سازند. مقصود حضرت در این جا، نسنجیده بودن سخن پرسشگر است كه در بحبوحه جنگ، پرسش نامربوطی كرده است. (م)
    7. الأمالی، صدوق: 986/716، علل الشرائع: 2/146، الإرشاد:294/1.
    8. شعر از امرئ القیس بن حجر كندی است و گفته شده است كه امیر مؤمنان، تنها به مصرع نخست استشهاد نمود و دنباله شعر را راویان آورده اند (شرح نهج البلاغة:243/9).
    9. نهج البلاغة:خطبه 162.